مي سازم از شور نگاهت من دوباره
قصري خيالي روي ابري ، شاعرانه
« مي آرمت از لابه لاي جان به دفتر
تا در سرود من بماني جاودانه »
مي خوانم از عشقت دوباره تا بيايي
مي خواهمت يارا وليکن ، عاشقانه
« يلدا »
تنها و دل شكسته اينجا نشسته ام من
در انتظار وصلش قلبي شكسته ام من
مي بالم از حضورش در فكر خود ، وليكن
در بحر عشق شيرين ، فرهاد خسته ام من
گرچه غم جدايي چندي نشسته بر دل
اما خيال واهي است كز او گسسته ام من
گفتند بر حذر باش از اين عشق نافرجام
اما دست از دو عالم اين بار شسته ام من
« يلدا »